خاطرات بخشدار

 

« شهرستانهای بیجار و قروه کردستان »

خاطرات بخشدار

«سرگذشت خاندان علی نیا از  قفقاز تا بیجار گروس»

 

در سال ۱۳۴۲ شهرستان قروه یکبار دیگر شاهد حضور مدیری فهیم، توانا و مردمی که در زمان حضور و مدیریتش ،دستاوردهای ارزشمندی را از خود به یادگار گذاشت ، مدیری جنتلمن و بسیار شیک پوش و با ابهت ، با بینشی کاملاً نظام‌مند و دوراندیش ، خلاق و خوش فکر که ثمرات و برکات اقداماتش از جهات مختلف سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی حائز اهمیت و منشاء تحولات مثبت در محرومیت‌زدایی و شکوفایی و توسعه همه جانبه شهرستان قروه در آن زمان کاملاً نمایان و مشهود بود، شاید یکی از دلایل و رموز و ویژگیهای موفقیتش در منطقه شیوه ی برقراری ارتباط بسیار صمیمی ، تنگاتنگ و حتی خانوادگی با مسئولین ، معتمدین، بزرگان و جوانان حوزه محل خدمتش دانست.

« علی اکبر علی نیا »  متولد ۱۳۱۴/۱۰/۱۵ در شهر بیجار، فرزند «آقاجان»  و « محترم داوودی» و نواده «علی بابا» و «خاور»   

 

اجداد و پدر علی بابا از معتمدین،متنفذین و خوانین و بزرگان منطقه تالش نشین قفقاز جنوبی(جمهوری آذربایجان ، ارمنستان ، گرجستان و بخشهای از شمال غربی ایران و شمال ترکیه بودند که متاسفانه در زمان جنگهای ظالمانه و نابرابر روسیه علیه کشورمان ، قسمتهای وسیعی از خاک کشور عزیزمان درآن منطقه اشغال و ضمیمه خاک روسیه گردید) به شمار می رفتند.

با شروع جنگها و آغاز تهاجم مجدد  همه جانبه قزاقهای روسی و عوامل محلیشان جهت اشغال شهرهای سرزمین قفقاز، علی بابا نیز با درک شرایط خاص منطقه و با احساس مسئولیت ،همچون جمع کثیری از مردم با شرف و غیرتمند کشور با داشتن روحیه وطن پرستی و عرق ملی و تعصبات دینی و مذهبی، بمنظور صیانت از شرافت و نوامیس و آب و خاک کشورمان به همراه اقوام و مردم منطقه که تاب تحمل رقیت بیگانه را نداشتند،سالها تا پای جان جنگیدند و مجاهدتها و حماسهای ماندگار و مثال زدنی خلق کردند.

علی بابا و دوستانش با فراخوان و دعوت از نیروهای داوطلب مردمی و ساماندهی و فرماندهی آنان به حمایت و همراهی با فرمانده دلیر و شجاع جبهه های جنگ در منطقه گنجه ، جواد خان زیاد اوغلی قاجار شتافت، که متاسفانه علیرغم  رشادتهای صورت گرفته درآن جنگهای طولانی و بی فرجام جواد خان و جمع کثیری از مردم غیرتمند گنجه و حتی نزدیکان و اعضای خانواده علی بابا و قوم منطقه تالش نشین کشته ، زخمی یا اسیر گشتند(قزاقها روسی در جنگهای گنجه که بیش از شش سال بطول انجامید ،حدود 2000 نفر از قوای مردمی و سپاهیان وطن پرست ایرانی راکه از لنکران و قصبه ی لریک و آستارا و روستاهای اطراف و کل منطقه تالش نشین درگنجه می جنگیدن را کشتند).

 با اشغال گنجه و روستا و شهرهای اطراف به دست روسها و عوامل مزدور محلی، مبارزین و نیروهای مردمی که از سایر شهرها به گنجه پناه آورده بودند ،به همراه بقایای سپاه عزتمند ایران بالاجبار مجبور به کوچ  و سکونت در دژ عباس میرزا درشهرکوچک لنکران گردیدند که بدلیل عدم همراهی و رقابت جمعی از شاهزاده های خائن ، خوانین و بزرگان قاجار و حکمرانان محلی و همچنین عدم پشتیبانی کافی و مناسب از سپاه کشورمان در جبهه های جنگ و در محاصره قرار گرفتن ودرنهایت سقوط دژ شهر لنکران  توام به آتش کشیدن و قتل عام وسیع و با شقاوت  مدافعان دلیر دژ، علیرغم رشادتهای قوای مردمی تحت فرمان علی بابا، مجدداً مجبور به تخلیه دژ مذکور و کوچانیدن  مردم مظلوم و وطن پرست به  «قلعه  کردشت» در ساحل رود ارس گردیدند(قلعه مذکور امروزه در نزدیکی پایانه مرزی نودوز، مرز ارمنستان فعلی واقع گردیده که در آن زمان از لحاظ نظامی و سوق الجیشی دارای جایگاه بسیار ویژه و ممتازی بود که توسط مهندس موسیو لامی فرانسوی طراحی وپی ریزی شده بود ،همچنین لازم بذکر است ،لنکران نیزاز دو واژه تالشی «لن به معنی نی و کران »به معنی خانه های آباد ومعنای نی آباد می باشد، علت نامگذاری آن نیز وجود گیاهان نیشکر در مرداب های پیرامون این شهر تالش نشین است )

طولانی و فرسایشی شدن جنگها و خلق وخوی و آوازه بی رحمی و وحشیگری ژنرال پاول سیسیانف فرمانده مقدم روسها در جبهه های جنگ و جانشینش ایوان گودوویچ که مورد حمایت و رهبری مستقیم ژنرال پاسکویچ فرمانده جاه‌طلب و مغرور سپاه کل روسیه در جنگ ایران که جانشین برولف شده بود، علیرغم اسارت وکشتن و سربریدن ژنرال سیسیانف توسط قوای مردمی در باکو، در منطقه چنان پیچیده و ورد زبان عامه مردم بود که موجبات دلسردی قوای مردمی و سربازان و حتی قسمتی از فرماندهان سپاه ایران در پیروی مطلق و بی چون و چرا از فرمانده لایق و دلیر و شجاع سپاه ایران «عباس میرزا قاجار ولیعهد و حکمران  توانمند آذربایجان» گشته بود.

متاسفانه در آن عصر ،گسترش مناسبات سرمایه‌داری و در پیوند با آن رقابت امپراتوریهای بزرگ که با رویکرد امپریالیستی و استعمار گونه در پی تسلط بر منابع طبیعی و انرژی سرزمینهای دیگر و از جمله ایران عزیز بودند زمینه ساز افزایش سیاست های توسعه طلبانه آنان در قرن نوزدهم میلادی شده بود، استراتژی کانونهای قدرت  در آن زمان  بهره گیری از منابع اقتصادی و انسانی سرزمین های دیگر با ابزار سلطه نظامی میسر بود، روسیه نیز با کمک ماشین جنگی خود و استفاده از ضعف شدید ساختاری و سیستماتیک حاکمیت وقت ایران در عصر قاجار  به راحتی توانست سیاست‌های استعماری خود را طی جنگ های کاملاً نابرابر بر کشورمان تحمیل کند.

با امضای عهدنامه ننگین گلستان (۱۸۱۳ میلادی و ۱۳۹۲ شمسی در روستای گلستان) و تصرف و واگذاری و الحاق قسمتهای زیاد دیگری از خاک ارزشمند میهن عزیزمان به روسیه علی بابا نیز بالاجبار با رها کردن اموال و املاک و اراضی کشاورزی و زندگی خود در منطقه اشغالی به همراه فرزندش و دو تن از برادرزاده هایش که تنها باقی مانده اقوامش از جنگها بودند، در خاک ایران عزیز برای همیشه ماندگار گردیدند ، ابتدا در شمال کشور( استان گیلان) و بعدها در آذربایجان غربی(شهرارومیه، که سرزمین رنگین کمان اقوام و ادیان شهره می باشد) سکونت گزیدند.

با فوت علی بابا بدلیل بیماری و شدت جراحات و زخمهای دوران جنگ (نبود امکانات مناسب پزشکی در آن دوران و عدم رسیدگی مناسب و شایسته به امور مهاجرین وجنگزدگان)،کفالت و سرپرستی تنها فرزندش «آقاجان» به پسرعموهایش (دو پسر عمو به نامهای میرزا آقا تقی زاده که بعداً به شغل قصابی مشغول شد و محمد علی تقی زاده هر دو ساکن ارومیه که متاسفانه اولادی از آنها باقی نماند) سپرده شد.

 در زمان اجباری شدن اخذ شناسنامه ، آقاجان نیز در سالهای سکونت در شهر ارومیه (در اواخر سال 1308) ، همچون سایر وطن پرستان با کینه و نفرتی که از قزاقهای روسی داشت به جای  شناسنامه آقاجان علی اف ، نام خانوادگی «علی نیا »را انتخاب و برگزید.

وی در سنین نوجوانی مدتی در شهر تکاب آذربایجان غربی در منزل کربلایی رشید که دارای کارگاه تولید و توزیع کفش و چرم بود ،ساکن و بعد از استقلال با خانم «محترم داوودی» ازدواج و زندگی عاشقانه را آغاز نمود (خانم محترم داوودی فرزند عباس که انسانی بسیار وارسته ،محبوب و خوشنام و مورد وثوق مردم شهرستان و مالک کارگاه آهنگری در شهرتکاب و مشهوربه استادعباس و دارای چهار فرزند بنامهای«هادی ،احد ، طاهر ، محترم »بود که خانم فردوس وهمچنین آقای حاج علی رهبر ساکن شهرهای بیجار و مشهد (فرزندان هادی که ایشان در جریان اغتشاشات انبارهای تکاب کشته شده بود) و آقای نصرت الله رستمی که بسیار مهربان و دوست داشتنی و ساکن شهر ارومیه ، فرزند احد بود و همچنین آقای احد مشهور به استاد احد نیز درشهر دیواندره کردستان ساکن شدند)، حاصل ازدواج آقاجان و محترم نیز هفت فرزند به نام های« شکوفه ، فاطمه ، صدیقه ، ناصر ، علی اکبر ،کافیه و  ایران» بودند و بعداً نیز در عنفوان جوانی برای همیشه در شهر بیجار استان کردستان ساکن و اقامت گزیدند.

کهنسالان وبزرگان سنی شهر بیجار آقاجان را با لهجه و گویش گروسی (مشی آقاجان) می‌نامیدند و او را مردی نجیب زاده و با وقار و خوش هیکل وبا اخلاق نیکو و بشاش و خنده رو و سرشار از شور و نشاط و انرژی مثبت٬ بذله گو و شوخ طبع با گویش و لهجه شیرین آذری و متعصب و وطن پرست معرفی می کنند.

آقاجان بمنظور غلیان بر احساسات و ناملایمات زندگی و خاطرات پراضطراب و متلاطم دوران تلخ و ناخوشایند کودکیش(جنگ و آوارگی و از دست دادن پدر و مادر و نزدیکان و همچنین غربت و دوری از وطن) و پرهیز از تنهایی با ایجاد روابط احساسی و افزایش هرچه بیشتر تعلقات عاطفی با گردآوری اقوام همسرش و حتی ازدواج فرزندان و نوادگانش در شهرهای مختلف ، اقوام جدید و طایفه و خویشاوندان سببی و نسبی را دور هم جمع می کرد.

وی همچون اکثر آذری زبانان دارای صدای بسیار دلنشینی بود که به زبان ترکی آذری در فراغ عزیزانش وبجهت رفع دلتنگی و ترویج ارزشها و سنن کهن قومش با هیمنه ای خاص نغمه سرایی و بداهه خوانی وعاشیق و قوشما خوانی میکرد٬قوشماهای سروده شده اش نشان از روحیه عالی ،سرخوشی وشادی دلش داشت ،انگار زبان گویای مردم در بیان مشکلات اجتماعی عصرش بود

 تک بیت زیبایش  بزبان ‌آذری:

«من حیدرم بو میدانی ، میدانی ایلرم قان      عهدم بوده اویارمه تیرم گول خندان»

و یا «چال عاشیق سازین اورگیم دولپ عاشیق» فراموش نخواهد شد. 

وی سالها در غربت ودرفراق اقوام وعزیزانش، با تحقیق و  پرس و جوی و رصد وقایع واتفاقات منطقه اشغالی ، باتلاشی خستگی ناپذیردرجستجو و کسب  اخبار و یافتن سراغی از گم شده هایش در آن سوی مرزها ودرسرزمین هایی که وی آنها را اشغالی کمونیستهای می نامید بود ،انتظاری بسیارسخت وچشم به راه بودن بی حاصل ،سالها پیرمرد را آزار داد، و چه زیبا ماهیت دو عنصر نفی و اثبات را به درستی درک می کرد وهمیشه  به عنصر اثبات به آینده ای روشن و آرمانی می اندیشید وچقدخوشبین ومثبت اندیش بود ، متاسفانه این حقیقت را هرگز ندید که مرزهای کمونیست در سالهای بعد قطعا در هم خواهدشکست (بعداز اشغال منطقه ،خانواده و اقوام مبارزین ،تبعید واسکان اجباری یافتند وسالهای بعد نیز اراضی و املاک آنها در اجرای نظام کمونیستی و شیوه بهره برداری از زمین (سوخوز و کلوخوز) مصادره و ملی اعلام گردید).

 سرانجام وی در سال 1363درسن 85 سالگی در آرزوی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و الحاق دوباره مناطق اشغالی به کشور عزیزمان ،درغربت وبدور از زادگاهش بدلیل بیماری وکهولت سن ،وفات یافت و با تشییع ماندگاردوستان ، فرزندان،اقوام واهالی محل ، صد ها کیلومتر دور تر از دیارش با حزن واندوه در آرامستان شهر بیجار  به خاک سپرده شد(بالاخره اتحادجماهیرشوروی سابق  در زمان میخائیل گورباچف درسال 1991 میلادی،1370 شمسی، دراجرا وحاصل دو برنامه ی اصلاحات اقتصادی وسیاسی ،پرستوریکا و گلاسنوست فروپاشید وبه 15 کشور مستقل تجزیه گردید)

 علی اکبر علی نیا فرزند آقا جان  بعد از فراغت از تحصیل در دانشسرای عالی کشاورزی دانشگاه تهران در مامازند ورامین در ۱۳۳۸/۵/۱ به استخدام وزارت کشور درسمت دهدار(دهیارفعلی) درآمد و در روستاهای محروم شهرستان بیجار (دولت آباد ، رحمت آباد و بابا کرم) و یک سال بعد به نیز به شهرستان سقز استان کردستان منتقل و باز بعنوان دهیار در روستاهای محروم (سرا ، سرچشمه،  التون علیا و سفلی، کانی نیاز و...) مشغول به کاروفعالیت گردید ،دل دادن بکار و انجام منضبط و دقیق وظایف و فعالیتهای دهداری و ارتباط تنگاتنگ با مردم موجب آشنایی هرچه بیشتر وی با مشکلات متعدد روستاییان در ابعاد مختلفی همچون معیشت ،  اشتغال ، آموزش و سواد آموزی ، کشاورزی و دامداری گردید.

شوق و جدیت و اهتمام در انجام مسئولیت و همراهی با مردم و مسئولین محلی و رضایتمندی مقامات مافوق و خصوصاً («جناب آقای تیمسارامین آزاد استاندار وقت کردستان»ایشان اولین استاندارکردستان بودند) از عملکردش موجبات ارتقاء زود هنگام و انتقالش به شهرستان قروه در سال ۱۳۴۲ (در زمان فرمانداری وقت آقای عدالت قدیمی) به عنوان رئیس اداره عمران ملی قروه را فراهم ساخت (اداره عمران از ادارات مهم زمان خود محسوب میشد که تقریبا  مسولیت اجرای اکثر فعالیت های متمرکز عمرانی شهرستان درحوزه های مختلف را عهده دار بود).

قبول مسئولیت در قروه که همزمان با اجرای برنامه سوم عمرانی قبل از انقلاب بود (قبل از انقلاب پنج برنامه عمرانی در کشور اجرا گردید که برنامه سوم از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۱ با اهداف کلی گسترش سیستم آموزش و پرورش و ارتقا و گسترش کشاورزی و صنعت و اصلاحات اراضی بود ، مهترین اقدامات آن برنامه  احداث حمامهای عمومی ، مدارس ، غسالخانه ها ، احداث راه های ارتباطی ، تامین آب آشامیدنی بهداشتی و غیره بود همچنین در آن برنامه در ۳۲ هزار روستایی کشور انجمن ده و روستا تاسیس گردید و در آن سالها شاهد تغییر نظام آموزشی کشور و تصویب قانون سپاه دانش و ترویج کشاورزی و....... در دولت اسدالله علم در سال ۱۳۴۱ در مجلس شورای ملی بودیم (سپاه دانش نام نهادی آموزشی در دوره پهلوی دوم بود که جوانان دختر و پسردیپلم و بالاتر از دیپلم با سپری کردن دوره چهار ماهه در مراکز آموزشی ارتش بعنوان سرباز معلم در روستاها و مناطق محروم به سوادآموزی و ترویج کشاورزی می‌پرداختند که با اجرای این طرح ۲۸ دوره پسران و ۱۸ دوره دختران با بیش از یکصد هزار نفر به‌کارگیری گردیدند).

این تحولات ذکرشده در زمان قبول مسئولیت توسط آقای علی اکبر علی نیا سرآغازی جهت نقش آفرینی بیشتر در تطور زیرساخت‌های عمرانی ٬آموزشی و اقتصادی شهرستان قروه وازطرفی حرکت سریع به منظور جبران عقب ماندگی ها و رفع محرومیت ها و اهتمام جدی به اشتغال و تامین معیشت روستاییان بود ، تاسیس ادارات مرتبط با موضوع خدمات وعمران روستایی و خصوصاً اداره‌ای با مسئولیتهای گسترده به نام عمران و اصلاح امور اجتماعی به عنوان بازوی قوی اجرایی (اولین رئیس اداره عمران ملی شهرستان قروه آقای امینیان که اهل گرمسار استان سمنان بودند و علی نیا جانشین ایشان گردیده بود،لازم به ذکراست درسال1347 در پی تصویب اصلاح شرح وظایف وزارت کشاورزی وقت، اداره فوق الذکر دراداره جدیدبنام کشاورزی و عمران روستایی ادغام گردید)،همچنین با تصویب و راه اندازی سازمان و اتحادیه‌های تعاون روستایی که قطعا درآن برهه زمانی خاص در ارائه هرچه مطلوبتر خدمات به روستاییان نقش آفرینی داشته اند (اساسنامه سازمان تعاونی روستایی در سال ۱۳۴۸ به تصویب رسید که غایت اصلی شکل گیری آن نیزتعیین و تشخیص نیازهای اساسی روستا و روستاییان و اقدام در جهت تامین آنها و کمک و همکاری با سازمانها و وزارتخانهای مسئول در امور روستاها بود).

احداث تعداد زیادی پروژه های عمرانی (عمدتاً تامین اعتبار شده از محل اعتبارات برنامه سوم عمرانی قبل انقلاب کشور) شامل احداث مدارس  ،راهساز ی  ، درمانگاه ها  ، تامین آب شرب و بهداشتی،  لایروبی و مرمت قنوات و چشمه ها ، غسالخانه و غیره در شهر و روستا های قروه ودهگلان بخشی از اقدامات قابل ذکر وی در آن سالها بود ، دانش‌آموزان دهه‌های  50  و 40 مدارس احداث شده در دوران مدیریت علی اکبر علی نیا در شهر قروه در مقاطع ابتدایی و راهنمایی را فراموش نخواهند کرد و قطعاً خاطرات فراموش نشدنی از آن مدارس در ذهن به یادگار دارند.  

انعکاس و ارزیابی واقعی عملکرد مثبت و تاثیر گذار علی اکبر علی نیا در توسعه متوازن شهرستان قروه در ابعاد مختلف در سال ۱۳۴۷ «جناب آقای محمدرضا قوام شیرازی استاندار وقت کردستان» را نیز  یک بار دیگر به ارتقا وی بعنوان بخشدار کامیاران به عنوان منصب حساس در آن زمان مجاب و ترغیب کرد.(محمدرضا قوام شیرازی به سمتهای فرمانداری کل همدان، استانداری اصفهان نیز رسید و فرزند ابراهیم قوام نماینده مردم شیراز در دوره ی پنجم مجلس شورای ملی بود).

 تصویب و راه اندازی شرکت کشت و صنعت موچش (کامیاران) عملاً موجبات تحت پوشش قرار گرفتن و بهره مندی تعداد زیادی از روستاها و ساکنین آنها از خدمات شرکت مذکور که بعنوان پایلوت منطقه ای وکشوری به منظور الگویی ایده آل ومطلوب برای توسعه بخش کشاورزی محسوب می شد، لذا موجب حساسیت ویژه ای در استان و مرکز درانتخاب و بکار گیری مدیری توانمند و قدر با هدف پیگیری جدی امور فوق الذکر را داشت (شرکت های کشت و صنعت با گرایش سرمایه محوری و جذب منابع با ترکیب عملیات کشاورزی ، صنعتی و خدماتی با انجام مراحل تولید، نگهداری و فرآوری و بازاریابی فعالیت می‌کردند).

همانطورکه واقف هستید بهبود و ارتقاء زندگی روستاییان بدلیل غلبه نظام ارباب _ رعیت در مناطق روستایی کشور و علل الخصوص استان کردستان ،علیرغم جدیت مدیران میانی و پایه بدلیل مقاومت بزرگ زمین داران و خوانین و عوامل آنان(کدخدا ، مباشرین وضابطین) بسیار با کندی صورت می‌گرفت و حتی دیدگاه غالب و عملکرد مقام عالی و ارشد سیاسی دولت وقت در استان جناب آقای رئوفی استانداروقت کردستان  که نظر و تفکرتوسعه عمران شهری داشتند نیز گواه و تصدیق این ادعا است ، بنابراین توجه ویژه به روستاهای استان که در آن زمان عملاً بیش از دو سوم جمعیت استان را در بر می‌گرفت و به عنوان پتانسیل مولد محسوب می‌شد بسیار حیاتی و منطقی و لازم بنظر می‌رسید(جناب آقای «مهدی رئوفی»استاندار پرتلاش ومحبوب ومرد عمران شهری کرستان در سالهای 1351-1347، وی متولد 1296 شهر کرمانشاه بود که در سال 1351بعد از عزل وبازنشستگی زود هنگام سالها ساکن شهر نوشهر مازندران گردید و در سال 1384 نیز مرحوم شدند)

شجاعت و درایت ، اصلاحات و اقدامات هوشمندانه و پرثمر علی نیا  با حداقل هزینه و چالش ودرکوتاه ترین زمان ممکن  و پرهیز از بوروکراسیهای بی ثمر و پیچیده اداری در کنار مردمی بودن و برخورداری از شرح صدر و استفاده  حداکثری ازداشته ها و بهره مندی مناسب از امکانات و توان محلی ،بازهم موجب ارتقاء علینیا و این باربعنوان «معاونت فرمانداری سنندج»درمورخه 1354/7/1درزمان استانداری سر لشکرعلیزاده و فرمانداری آقای ولدی گردیدکه در زمان این مسئولیت نیز همچون سایرسمتهایش با کوله باری ازتجربه و دانشی که اندوخته بود بمعنای واقعی هنرودانش بکارگیری منابع سازمانی (انسانی ومالی) رابرای دستیابی به اهداف دستگاه به شیوه ای مطلوب واستادانه درعمل کاملا بلد بود وقطعا نیز منشع برکات وثمرات مثبتی برای شهرستان سنندج و به طبع استان کردستان بوده اند (سرلشکر غفورعلیزاده متولد 1297 شهررشت ،چهارمین استاندارکردستان که بعداز فرمانداری کل کهگیلویه وبویراحمد به عنوان استاندار کردستان منصوب وارتقا یافت ومدت 10 سال نیز تا پیروزی انقلاب اسلامی درکردستان بودند ودرسال 1372درگذشت)

با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و در شرایط طبیعی حادث شده شور و حال آغازین انقلاب، با شروع گسترده تصفیه و پاکسازیها،اخراج و انفصال مدیران و کارکنان ادارات در آن ایام ، حسادت و تنگ نظری و غرضی ورزی تعداد اندک افراد معلوم الحال در استان کردستان که در دوران مدیریت و مسئولیتهایشان همواره مانع اصل ارتقاء مدیران و جوانان توانمند و لایق و شایسته بومی استان بودند در مدت هشت ماهه «استانداری آقای ناصرارسطوی ایرانی »در سال 1359 علی اکبر علی نیا را  با اتهامات واهی و  استناد به تشویقهای مکرر مقامات  استانی و کشوری از عملکردش، نسبت به انفصال ایشان از سمت معاونت فرمانداری شهرستان سنندج و ادامه فعالیت کارمندیش اقدام نمودند که بزرگترین ظلم و جفا را در حق مدیر جوان و ارزشمند و خوش آتیه استان مرتکب گردیدند، مع الوصف علی نیا باتلاش وپیگیری مستمر و اثبات حقانیت خود مجددا بعد از سالها اعاده بکار گردید.

منش ممتاز علی نیا و روحیه معنوی و انعطاف‌پذیر و روان تحلیلگر و برونگرا و فصاحت گفتار و کلام موزونش در سنین میانسالی و پیری بعد از فراغت از کارمندی و اشتغال با بازآفرینی و گذر به دوران جدید به شخصیتی بی نظیر ادبی و نویسنده ای چیره دست و شاعری توانا و حماسی بدل کرد ، وی  همواره در ساختار نوشتارش که با مزامین زیبای اجتماعی و اخلاقی نهفته است زحمات زیادی را متحمل می‌شود که در سطح آن را با استفاده از واژگانی بسیار ساده برای مخاطب سلیس و روان رقم بزند که غالباً مخاطب برای رسیدن به زیر لایه های معانی نوشتار نیازی به تامل و تفکر بیشتری نداشته باشد.

در حال حاضر چندین مجلد ازاشعار و رمان علی نیا زیرچاپ می باشدو از آثارفاخرش مجموعه اشعارش، تحت عنوان کتاب «راز درون» و همچنین رمان زیبا و خواندنی «سگ و چوپان» ( چاپ سال ۱۳۸۹)نیزمنتشر و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.

مجموعه اشعار نغز و پر محتوا و دلنوشته هایش نیز که عمدتاً مثنوی و غزل با سبک شعر عراقی یا خراسانی با مزمون اجتماعی و اخلاقی و با انتقاد گری طنازانه همراه است، بسیار جالب و خواندنی می باشد.

در وارسی اشعار علی نیا آنچه که فی البداهه به ذهن هر خواننده ای خطور می کند بدون شک نمود استعداد ذاتیش در انتخاب ادبیات خلاقانه اشعار و توجه ویژه به ساختار و محتوای بدور از پیچیدگی و تعقید که سعی و اهتمام در پرهیز از بکار بردن واژگان سخت و محجور می باشد.

در پایان لازم می دانم درود و سپاس خود را نثار مردم شریف، فهیم ونجیب بیجار نمایم که سالهاست میزبان خانواده «علی نیا» می باشند.

تقدیم به روح «مادرعزیزم ایران علی نیا» ودایی عزیزترازجانم « علی اکبر علی نیا»

  

مثنوی " افسانه زندگی"

روزگــاری شــور و حــالی داشتم              چون پـرنده پر و بالــــی داشتــم

می کشیدم چون کبوتر پر به عرش             کوه ها در زیر پاهایــم بود فــرش

بی خبر از از کیـــد و بند روزگــار              روزگــار بـــی مروت، کج مـــدار

ناگهان دست قضا چشمـــم ببست             شور و شوق زندگی در من شکست

مـــن کنـون افتاده ام از زندگــی              نیست بر مــن شادی و بالندگــی

ای خـــدای مهربانــی هـــا بگو              سهم من از لطف و احسان تو کـو؟

بارالهـــا لطف تو بــی انتهاســت              سهم مــن از دیگران آیا جداست؟؟

مـردمان با دید و با دیدن خوشنــد              فارغ از هرگـــونه رنج و ناخوشنــد

مـــــن نبینم رخ جانــان خـــود              مات و حیـران مانده ام در کار خود

مـــن نمــی گیرم به جز دامان تو              گل نمیچینــم جز از بستـــان تـو

پس تو خود بگشا گره از کارمـــن              رحمتـــی آور به حــال زار مـــن

یــک اشارت از سر انگشتــت خدا              مــی کند صد درد بــی درمان دوا

من هم اینک درگهـــت را بنده ام              گرچه از این شکوه هــا شرمنده ام

یار بـــی یاران به مـن هم یار شو              چشــــم بیمار مرا غمخــوار شــو

اکبرا زندگانـی عاقبت سر میــرسد               نوبت هر خشک و هرتر مـــی‌رسد

دل مبـــند بر روزگـار کج مـــدار                  غصه و شادی اش نباشد پـایـــدار

                                                                                 

 غزل "بزن بر طبل بی عاری"

مرا دردیست اندر دل که درمانش نمی بینم         الهــــی درد بــــی درمان برایـــم عالمــــی دارد

ز احوالم چه میپرسی که من مجنون شیدایم          که شیدایـــی و مجنونی برایــــم عالمـــــی دارد

همه شب تا سحر جانا دعاگوی تو هستم من           دعــای نیم شب جانـــان به قرآن عالمـــــی دارد

گهی گریم گهی خندم گهی چون نی همی نالم          کــــه نالیدن ز سوز درد برایـــــم عالمــــی دارد

زغم سر در گریبان و گهی دست تکیه گاه سر            کــــه سر درجیب غم بردن به دنیا عالمــــی دارد

به شب می نالم از درد و به روز درویش بی چیزم       کـه شب نالیدن و درویش بودن هم برایم عالمی دارد

همه عمر در غم هجران خدا داند که من چونم          که شب ها ناله ی شبگیرکردن هم برایم عالمی دارد

انیسم درد و غم باشد حدیثم شرح غم باشد              کــــــه این دویــــــــار جانانه برایم عالمی دارد

کنون چون چرخ بازیگر نمی گردد به کام من         « بزن بر طبل بــی عاری که آن هم عالمـی دارد »

                                                                                                     

 

 گردآوری و نگارش: دکتر هوشنگ ملکی – تابستان 1400



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 5 مرداد 1400برچسب:, | 15:36 | نویسنده : هوشنگ ملکی |